چشمـــه ســـار رحمــت |
بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم لـذّتِ مشـاهـده
بســم الله الــرحمـــن الرحیـــم الــم ، ذلِکَ الْکِـتــابُ لا رَیْبَ فِـیـهِ هُـدًی لِلْمُتَّقِین
بدان که خطاب به حروف مفرد ، سنت و رویه دوستان است که در حقیقت رازی از دوستی به دوستی دیگر است بی آنکه رقیبی از آن آگاه شـــود. زان گونه پیامهـا که او پنهـان داد
یک ذره به صدهـزار جان نتوان داد
الــم ،
در صحیفه دوستی نقش خطی است که ؛ جز عاشقـــان ترجمه آن نخواننـد ، و در خـلـوت خـانه دوستی میان دوستان رازی است که ؛ جـز عـارفــان نـداننــد ، و در نگارخانه دوستی رنگی است از بی رنگی که ؛ جـز والهــان و مشتـــاقـان نه بیننـــــد! جمال چهـره جانان اگرخواهی که بینی تو تو چشم سرت نابینا و چشم عـقـل بینا کن
تا با موسی هـزاران کلمه به هـزاران لغت برفت ، با محمّــــــد(ص) در خلــــــوت ( اَوْ اَدْنی) بر بساط انبساط این راز برفت ، آن کلمه ها با موسی در حجاب برفت ، و این راز با محـمــد(ص) در عـیـان ، موسی سخن ها و خبرها شنید ، گوینده ندید ، محمد(ص) راز را شنید و در رازدار می نگرید، موسی به طلب نازید که در طلب بود ، محمد(ص) به دوست نازید که در حضرت بود، موسی لذّت مشاهـده نیــــــافتــه ، و ذوق آن را ندانستــــــــه ، و از سمع و ذکر فراتر نشده بود ، محمـد(ص) از حـدّ سمع به نقطه جمع رسیده بود، جان در سر عـیـان شد و عـیـان از بیــــان دور ! ( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )
مست تـو ام ازجــرعـه و جام آزادم
مـرغ تـو ام از دانــــه و دام آزادم مقصود من از کعـبه و بتخانه تــوئی
ورنه که من از هـر دو مقـام آزادم
(الــم) :
نوازشی است به زبان اشارت ؛ که با مهتـــــر عالَــــــم برفت و به رمز الف و لام و میم می فرماید : ای سیّد ، از پرده واسطه جبرئیل یک دم درگذر ؛ تا صفت عشق ، نقاب تعزّز فـرو گذارد و آن شگفتی های پنهانی ، و ذخیره های غـیبـی ، که تـــــو را ساختـــه است به تــــو بنمـــاید !
جبرئیــل آنجا اگــر زحمت کند خونش بریز خـون بهای جبرئیل از گـنــج رحمت باز دِه [ سه شنبه 93/11/14 ] [ 8:34 صبح ] [ چشمــه ســار رحمت ]
[ نظر ]
|
* **موضوعات وب |
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |