سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چشمـــه ســـار رحمــت
 

بسم الله الرّحمن الرّحیم


داستـان آموزنده ی  

 

مبـارزه با استکبـار جنـگلی (2)

نتیجه تصویری برای مبـارزه با استکبـار جنـگلی

 

قسمت اول ـ جنگل و ساکنانش :

قسمت دوم ـ آغاز مبارزه :

قسمت سوم ـ مبارزه شروع میشود :

قسمت چهارم ـ آغاز قیـــام :

قسمت پنجم ـ بروز اختلاف بین سران علفخواران :

قسمت ششم ـ بازداشت فیل بزرگ و قیام عمومی :

قسمت هفتم ـ پیروزی فیل ها و برگشت زرافه ها :

قسمت هشتم ـ روی کار آمدن زرافه ها و مذاکره با دشمن :

قسمت نهم ـ مقاومت فیل ها و مخالفت با مذاکره :

قسمت دهم ـ طرح مشترک بُـــرد بُــــرد ! ( طمبب )  :

قسمت یازدهم ـ خواست و مطالبه ی عمومی :

قسمت دوازدهم ـ دو قطبی سازی جامعه :

تصویر مرتبط

 

 

قسمت سوم ـ مبارزه شروع میشود :

روز بعد که شیر وارد منطقه شد با چه تشریفاتی سرتاسر جنگل را طی میکرد و علخوران و برخی گوشتخواران منطقه در سرتاسر مسیر عبور شیر ایستاده و هنگام عبور از جلوشان شاخه های گل بسوی شیر پرتاب میکردند !!!

آن گروه کوچک علفخواران که در شب گذشته با هم متحد و هم قسم شده بودند هم در لابلای جمعیت موضع گرفته و شروع به پرتاب سنگ و تخم مرغ و گوجه بسوی شیر  نمودند ! شیر که اوضاع را خیلی آشفته و خطرناک دید همین که رسید جلو فیل دستور توقف داد . از مرکبش پیاده شد و به فیل گفت : سلطان جنگل کیه ؟ فیل که از عمل جوانان علفخوار به وجد آمده بود بدون اینکه پاسخی به شیر بدهد خرطوم بلند خود را به دور کمر شیر حلقه کرد و او را از زمین بلند کرده ، ده متر آن طرف تر پرتاب نمود !!!

با این اقدام فیل شجاع ، زرافه (که در نهان طرفدار خط فکری شیر و عواملش بود ) که دید اوضاع خیلی بد شد و الان است که بگیر و ببند علفخواران شروع میشود فورا پرید جلو و شیر خاک آلود شده را از زمین بلند کرد و از وی دلجویی نمود و کمک کرد تا شیر به مرکب خود سوار شود و برود !

شیر موقع رفتن هنگامی که مقابل فیل رسید نگاهی به فیل انداخت ،

همه گفتند الان است که شیر پیاده شود و به فیل حمله کند ، لذا همه آماده فرار شدند که دیدند شیر نگاهی به فیل کرد و با پوزخندی آهسته گفت : خوب تو که سلطان جنگل را نمی شناسی بگو نمی شناسم ! این که دیگه اینقدر ناراحتی  ندارد!!! فکر نکردی تمام استخوانهایم خرد شود ؟

فیل سکوت کرد و شیر با عصبانیت به راه خود ادامه داد .

همراهان شیر همه کنجکاو شدند که شیر به فیل چه گفت !

یکی از چاپلوسان و متملقان ملازم شیر جزأت به خود داد و از شیر پرسید : قربان به فیل بد بخت چه گفتید ؟ چرا او را نکشتید ؟ شیر با غرور گفت : بهش گفتم چون از رعایای ما هستی این دفعه را بخشیدمت  ولی وای بحالت اگر تکرار شود !!!

 

قسمت چهارم ـ آغاز قیـــام :

 

وقتی سلطان جنگل به اقامتگاه شاه منطقه رسید ضمن توبیخ شدید او گفت :

دیگه نبینم از این گستاخها در مملکت تو پیدا شوند !

این دفعه را نادیده میگیرم به شزط آن که فیل را بازداشت و زندانی و یا از این قلمرو دور سازی و یا بکشی ! تا باعث عبرت دیگران شود و همه بفهمند توهین به سلطان جنگل چه عواقبی دارد !!!

شاه قبول کرد و چند روز بعد دستور داد فیل بزرگ را دستگیر و به زندان بیفکنند !

ماموران آمدند و فیل بزرگ را بازداشت و به زندان منتقل نمودند !

با زندانی شدن فیل ، برخی علف خواران به تکاپو افتادند و ضمن تجمع در مقابل منزل شاه منطقه خواستار آزادی فیل بزرگ شدند .

شاه که دید اوضاع خیلی بد شد جهت خاموش کردن آتش قیام ، دستور داد فیل را آزاد کنند  .

با آزاد شدن فیل ، علفخواران راضی شدند و هرکدام سرگرم زندکی عادی خود شدند .

زرافه نیز شبانه به دیدن فیل رفت و از حرفها و کارهای او انتقاد کرد و گفت اگر قیامی بپا شده بود و کشت و کشتاری به راه می افتاد مسؤلیت همه خونهایی که ریخته میشد با جناب فیل بود .

فیل گفت دیگر زمان محافظه کاری و سکوت به سر آمده و باید علنا جلو این حنایتکاران ایستاد !!!

گفتگوی بین فیل و زرافه به درازا کشید و نتیجه ای جز بروز اختاف بیشتر بین علفخواران نداشت .

تصویر مرتبط

 

این داستان ادامه دارد....


[ پنج شنبه 96/6/9 ] [ 5:35 عصر ] [ چشمــه ســار رحمت ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

* **موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 473124
*